سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزن سوزن!
به رگهاى دل این آدمى گوشتپارهاى آویزان است که شگفتتر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را مادهها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندىاش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]
پیوندها
صفحه اول
پیام رسان
پارسی بلاگ
اوقات شرعی
پست الکترونیک
عناوین یادداشتهای
لیگ برتر
دلواپسی
خنده کن
حب علی
دکتر...
عناوین یادداشتها[11]
بایگانی
بهمن 91[3]
خرداد 92[1]
اسفند 91[1]
تیر 92[1]
ویرایش
پیوند دوستان
مدیر وبلاگ
روزن سوزن!
مثل همه شما آدمی هستم اسیر این کره خاکی پر و بالم برای پرواز بسته است و پای دلم در گل مانده است امید به رهایی دارم
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 26808
کل یادداشتها ها : 11
خبر مایه
دکتر روحانی و اخلاق
رضا الهامی
از حسن آموز اخلاق و ادب
با مخالف،جنگ منما بی سبب
!
اختلافات من و تو لفظی اند
یاد داری نقل انگور و عنب؟
راست یا چپ اهل ایرانیم ما
نیست مشرک آدم اصلا
(
ح
)
طلب
!
در ره دین، با ولایت گام زن
هان
!
نمانی گامی از مولا عقب
!
نیز از رهبر جلوتر ره مپوی
چون بز آکنده از زخم و جرب
!
این مس در دست خود را زر مخوان
نقره ما را مپندارش حلب
!
ماست را گفتی سیاه
و تیره است
روز روشن را
چرا دیدی چو شب؟
ریش داری، ریشه داری بایدت
نیستند بی ریش ها،جلف و جلب
!
نیست خط بد
حجاب از ما جدا
نیست خط
کفر، خط چشم و لب
!
باز می گردد جوان روزی به راه
هست با شخصیت و اصل و نسب
باش در فکر گناهان خودت
چون رطب خوردی، مکن منع رطب
!
هر کسی کار خود و بار خودش
خربزه خوردی بیاید لرز و تب
!
شادمانی حق هر مرد و زن است
بالاخص طیف جوانان عزب
!
چون که مرد مزدوج، گیر زن است
نیست او را فرصت شور و طرب
!
خانه داری می کند جای زنش
العجب از زن ذلیلان العجب
!
می نشیند همسرش با کبر و ناز
روی کاناپه
،
چو شاهان عرب
!
گرد گیری می کند چون برده ای
پرده ها و پله ها را با تعب
!
برق اندازد تمام خانه را
کنج در کنج
و وجب اندر وجب
!
ماجرا را چون که آوردم به نظم
روده بر از خنده شد
،
آقا رجب
خواند با خود شعر زیبای نسیم
*
العجب
(ثم العجب)
بین الجمادی و الرجب
!
*
اشاره به شعر سید اشرف الدین حسینی
(
نسیم شمال
)
نظر()
حب علی
کلید دکتر...
طراحی پوسته توسط تیم
پارسی بلاگ